ما،بچه های شب آویز!... (دامون)

برای یافتن دوستان قدیمی خیلی تلاش کردم، اما ظاهرا خیلی ها از دنیای وب خداحافظی کردند، اگر روزی گذرتان به اینجا افتاد بی خبرم نگذارید:

Telegram:

t.me/M_h65

instagram:

www.instagram.com/_majidhadi

ما،بچه های شب آویز!... (دامون)...

ای مسیر درد آلود، چاه,راه عشق آمیزدر تو کوه سر افراشت، در تو دشنه ها شد تیز! جاده خوب یادش هست، پیش آن انارستان رفته رفته کم می شد، در نگاهمان پرهیز! در کف نگاهم دل، برق تیغ در چشمت! مرو، مردم چشمم، آه! لشگر چنگیز! مثل آن غروبی که، ابرها اناری بود، اخم هات سنگین بود! چشم های تو خونریز بعد از آن که خون کردی، با خودت کجا بردی؟ آن دلی که از یادت، بود دایما لبریز * آنچه باید آخر شد، آنچه بود از اول بود! چشم های تو روشن، روز های من شبدیز باورم نخواهد شد، این فریب تقویم است! فصل ها بدون توست، پشت هم همه پاییز  ماه آخرین دیدار، در مدار ماند انگار! تا به چنگ باز آری، ای پلنگ دل برخیز! بی تو بی ما،بچه های شب آویز!... (دامون)...ادامه مطلب

شوق پیوست به دریای نگاهت را داشت

رود جوشان دو چشمم که درآمیخت به هم

۵/مهر/٩٢

ما،بچه های شب آویز!... (دامون)...

 خیال بود و دل من ... امان از این حالت  بروی بام و هوا سرد... بی کت و ژاکت  ولی اجاق دلم را چنان ألو کردی  که با تو حرف زدم من درست یک ساعت! …  شب آن شبی که شبیه تو داشت گیسویی  _شبیه چشم تو خورشید بود از این بابت_  کشید خط به شب من شهاب یاد تو شد  به سوره_ صورت ماهت، ستاره ها آیت  *  بگو شکایت چشم تو را کجا ببرم  که برده دین و دلم را کرشمه بر غارت!  خمار چشم تو را کی روا بود پرسند!…  چگونه کرده به جام نبودنت عادت  "به دوری تو مگر می توان شکیبا شد"*  چنین که رفته زبازوی قلب من طاقت *  هنوز می رسد از بیستون صدایی که…  کسی رسیده مگر پیش یار خود راحت!…  اگر رسیده به جای ما،بچه های شب آویز!... (دامون)...ادامه مطلب

درپاسخ رفیق شاعرم ابوالفضل…‏این آخرین پک سهم عزرائیل!
خاموش شد مردی که شاعر بود!**********************بداهه ای بجای ‏نقیضه：خاموش شد مردی که شاعر بود!خورشیدوار او نیز عابر بوداو من، من او… هرجا که می رفتمبا بخت من، بختک! مهاجر بود تنها کسی که بر سر و رویمدست نوازش داشت "موذر" بودبا هرکسی درد و دلی کردم،یا حافظ الاسرار!… تاجر بودروز شعف، دشمن مصمم ترشام مصیبت! دوست، صابر بودابلیس آن وقتی که می بستیمعهد رفاقت نیز حاضر بودزان پس کلاس کین، حسد… آنگاه،بازار بیع فخر دایر بوداین اشک ها کی بند می آید؟!در چشم من ای کاش "واشر" بوددستی که در بختم گره انداختمن مطمئنم د ما،بچه های شب آویز!... (دامون)...ادامه مطلب

درپاسخ عزیزم... ‏بازگرديده دلم دربه درت تا كه خودرابكشاندبه برت نه بيانديش كه تنهارفتي دائما بوده دلم همسفرت مي روم باز بدون تو...خوش است اگرافتدبه مزارم گذرت بازهم آينه گرداني كن ميل باشدبه تماشا اگرت نتواند بسرايد سعدي نه كشد ماني همچون اثرت *  روت گلگونه وچشمت آبي جامه ات اطلس وسيمين كمرت شام از زلف شما وام گرفت صبح از چشمه ي چشم سحرت *  بسته دلها به ضريح چشمت مانده جان هابه اميدنظرت اينك اين دل! چه رقم خواهد زد ديده ي جام جهان بين نگرت بگذار آه كه رگبار آيد تا ببينيم كه! باشد سپرت * گورسه كيم گوزلريوي دنياده بي نوا اولسادا قالماز حسيرت ۲۶ شهریور ۹۲ ما،بچه های شب آویز!... (دامون)...ادامه مطلب